۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

داستانک (طرح ارتقاع امنیت اجتماعی )

نذر کرده بودی وقتی از زندان آزاد شد یه پرنده از همون مردی که یه پاش بلند تر از اون یکی پاش بود و همیشه با یک قفس پر از پرنده می اومد یه پرنده بخری و آزاد کنی .
حالا تو ایستادی سر کوچه منتظر. یک ماشین استیشن سبز کنارت نگه میداره دو نفر سرباز از تو ماشین مپرند پایین زیر بقلتو می گیرند وبدونه اینکه باهات حرفی بزنند پرتت میکنن تو ماشین .وقتی که ماشین دور می زنه می تونم روشو بخونم (طرح ارتقاع امنیت اجتماعی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر